سروده حمام.

به راستی که زنی


تویی که شهره شهری , به شعر و خوش سخنی
خودت به مدعیانت بگو , که مال منی
من از اهالی دریایم , اهل آبی عشق
که غیر چشم تو هرگز نداشتم وطنی
به بیستون غرورم قسم که می خوردم
از ابتدای تولد , به درد کوه کنی
فقط برای تو دریاست , موج موج تنم
چه می شود که بیایی شبی به آب تنی
تنت به رقص درآید به وزن این غزلم
به تن تتن تتن تن تتن تتن تتنی
هزار بار به من قول می دهی که نروی
ولی چه سود که هر بار عهد می شکنی
تو حبس می شوی آخر شبی در آغوشم
به جرم دزدی قلبم , به جرم راهزنی
منم که مرد نبردم , ولی تو درعوضش
به راستی که لطیفی , به راستی که زنی .