دوباره نگاهت می کنم ..
تو همچنان می گریی
و من همچنان نگاهت می کنم ..
ایستاده ام و نگاهت می کنم ..
بی تفاوت..
سرد مثل سنگ ..
..
نمی دانم چرا به یاد آن روز می افتم ..
من می گریستم به پایت
و تو
می خندیدی ..
..
دوباره نگاهت می کنم ..
ناخود آگاه زهرخندی به روی لبانم می نشیند ..
نظرات 4 + ارسال نظر
نازمهر پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:05 ب.ظ http://shenzar.blogsky.com

سلام
شاید تقدیر اینه یا سنگ اومده که شیشه رو بشکنه منم نمیدونم شیشه گناهکاره یا سنگ
دوست دارم بیای و دل نوشته هامو بخونی یا حق

سفرکرده پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:05 ب.ظ http://www.safarkarde.blogsky.com

شاید یه روزه برسه که نگاه سرد ما آدما به همدیگه تموم بشه‌‌‌‌ !
شاید اون روز دیگه از بالا به آدما نگاه نکنیم ....
شاید اگه از کنار یه گوشه نشین یا یه کارتن خواب دریا دل رد شدیم دستش رو به حرمت مهر بگیریم ....
شایدم دیگه خیلی تو لجن فرو رفته باشیم ....
از اون روزا همیشه وحشت دارم
شاید یه روزی زندگی ها یه کم قشنگتر بشه
ولی هنوزم زیبایی رو میشه تو چشم پرستوی پاییز دید ....
شاد باشی
یا علی

ستاره پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:54 ب.ظ http://setareye.sharghi.mihanblog.com

سلاممممممم
چه طوری داداشیه خودم؟:*
خیلی عالی مینویسی آقا آقاها:*زدی رو دسته نویسندها:*
فدات بشم...
یا حق

ستاره جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:15 ب.ظ http://setareye.sharghi.mihanblog.com

سلام نیمایی:*
میدونی دفعه بعدی میخوام آخرین آپو بکنم:(
خیلی جریانا هست که هیچکس خبر نداره ......
به خاطر همونا دفعه بعد آخرین آپمه:*ولی تو ضیافت در کنارت هستم....منتظرم یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد