
دوباره نگاهت می کنم ..
تو همچنان می گریی
و من همچنان نگاهت می کنم ..
ایستاده ام و نگاهت می کنم ..
بی تفاوت..
سرد مثل سنگ ..
..
نمی دانم چرا به یاد آن روز می افتم ..
من می گریستم به پایت
و تو
می خندیدی ..
..
دوباره نگاهت می کنم ..
ناخود آگاه زهرخندی به روی لبانم می نشیند ..
سلام
شاید تقدیر اینه یا سنگ اومده که شیشه رو بشکنه منم نمیدونم شیشه گناهکاره یا سنگ
دوست دارم بیای و دل نوشته هامو بخونی یا حق
شاید یه روزه برسه که نگاه سرد ما آدما به همدیگه تموم بشه !
شاید اون روز دیگه از بالا به آدما نگاه نکنیم ....
شاید اگه از کنار یه گوشه نشین یا یه کارتن خواب دریا دل رد شدیم دستش رو به حرمت مهر بگیریم ....
شایدم دیگه خیلی تو لجن فرو رفته باشیم ....
از اون روزا همیشه وحشت دارم
شاید یه روزی زندگی ها یه کم قشنگتر بشه
ولی هنوزم زیبایی رو میشه تو چشم پرستوی پاییز دید ....
شاد باشی
یا علی
سلاممممممم
چه طوری داداشیه خودم؟:*
خیلی عالی مینویسی آقا آقاها:*زدی رو دسته نویسندها:*
فدات بشم...
یا حق
سلام نیمایی:*
میدونی دفعه بعدی میخوام آخرین آپو بکنم:(
خیلی جریانا هست که هیچکس خبر نداره ......
به خاطر همونا دفعه بعد آخرین آپمه:*ولی تو ضیافت در کنارت هستم....منتظرم یا حق